ناگهان دیدم سرم آتش گرفت سوختم , خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم , سکوتم آب شد چشم بستم , بسترم آتش گرفت
در زدم , کس این قفس را وا نکرد پر زدم , بال وپرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان رستهایم , دفترم آتش گرفت
......
با رفقیت مثل چتر رفتار نکن که هر وقت بارون بند اومد , فراموشش کنی !
.....
خیلی از یخ کردنهای ما از سرما نیست , لحن بعضی زمستونه !
.....
نمیدانم کلاهم را به آسمانِ چندم انداخته ام که اینروزها بی کلاه مانده ام !؟
:: بازدید از این مطلب : 1293
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2